سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیشب آنقدرها که ماههاست فکر میکنم سخت و طاقت فرسا نبود...

نمیدانم شاید نارنجک تغییر کرده شاید هم امدادهای غیبی شامل حال زارش شده...

انتظار داشتم شرکت درآن مراسم کذایی برایم خیلی آزاردهنده باشد و خیلی حالم را بگیرد اما حقیقت این بود که اآنقدرها هم وحشتناک نبود...

اما مرا نگران کرد نکند دارم آدم بی دردی می شوم؟

بااینکه با اینهمه تغییر و کوتاه آمدن بازهم در چشم خیلی ها موجودی عجیب بودم اما از دیشب بارها فکر کردم آخرالزمانی که می گویند حالاست...

آن دین جدیدی که مردم زمان ظهور می گویند امام آوزده اسلام حقیقی است چون ماها اسلام را هرطور خواستیم انجام دادیم ...

زنی که با حجاب بدون اینکه تاری از موهایش بیرون باشد با کت و شلوار چسبان و بدون آرایش جلو برادر شوهرش می رقصد جدیدترین فتوای ما مسلمان نماهاست...

یاد گفته امامم افتادم که : در آخرالزمان دین داشتن مثل نگه داشتن آتش کف دست است...

چقدر نکاههای نادوستداشتنی به سمتم روان شد...

تنها قوت قلبم این بود که خدا میبیند، که حضرت زهرای عزیز ازکارمناراحت نیستند..

سهیلا می گقت: خدا را بالا گذاشته ام ،مردم راپایین ،هرکار میخواهم بکنم می بینم اگر خدا راضیست انجام میدهم...اگر نه میگویم چشم خداجان.

دیشب سعی کردم بگویم چشم خداجان...بنده هایت به درک تو راضی باش و به بنده حقیرت لبخند بزن..




تاریخ : شنبه 95/6/27 | 3:47 عصر | نویسنده : نارنجک | نظر


  • paper | مقاله های قدیمی | فروش آگهی رپرتاژ
  • خرید بک لینک دائمی | مای بی اف